جدول جو
جدول جو

معنی کلاه نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

کلاه نهادن(گُ دَ)
کنایه از تواضع و عجزو زبونی باشد. (برهان). بمعنی کلاه پیش کسی نهادن. (آنندراج). تواضع کردن عجز و زبونی نمودن. (ناظم الاطباء). عجز و زبونی کردن. (از انجمن آرا) :
کله با همتت بنهاده گردون
کمر در خدمتت بربسته جوزا.
انوری (از آنندراج).
به کوی عشق تو جان در میان راه نهم
کلاه بنهم و سر بر سر کلاه نهم.
خاقانی.
، کنایه از سجده کردن و سر بر زمین نهادن هم گفته اند. (برهان). سجده کردن و سر بر زمین نهادن. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
کلاه نهادن
اظهار عجز و فروتنی کردن، یا کلاه کسی را. کلاه (یا تاج) بر سر کسی گذاشتن، مفتخر کردن (ایهام بدو معنی) : (شاه دیدش چو پیر کار آگاه بولی عهدیش نهاد کلاه)، (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ کَ دَ)
کلاه نهادن. (فرهنگ فارسی معین) :
کله با همتت بنهاده گردون
کمر در خدمتت بربسته جوزا.
انوری.
و رجوع به کلاه نهادن شود، تاج گذاشتن بر سر کسی:
فریدون نهاد این کله بر سرم
که بر کین ایرج زمین بسپرم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ شُ دَ)
دور کردن. برکنار کردن. کنار گذاشتن، به آغوش نهادن. به بر گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سر اونه به کنار و شکمش نرم بخار.
منوچهری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَنْ نُ کَدَ)
حرکت کردن. روی کردن و روی آوردن. عزیمت نمودن. عازم شدن. سفر کردن. براه افتادن:
سپهبد گوپیلتن با سپاه
سوی چین و ماچین نهادند راه.
فردوسی.
- چشم و گوش به راه نهادن، انتظارکشیدن. آمدن مسافری را منتظر شدن:
نهاده مردم غزنین دو چشم و گوش به راه
ز بهر دیدن آن چهرۀ چو گل ببهار.
بوحنیفه اسکافی (از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله نهادن
تصویر کله نهادن
کله پیش کسی. کلاه نهادن: (کله با همتت بنهاده گردون کمر در خدمتت بر بسته جوزا)، (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار